شاعر : وحید دکامین نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط
ســلام مـا بـه تـو ای تالـی کــتـابِ اللّهسلام مـا به تو ای ملـجأ واميد وپـناه سلام ما به نـمـاز وقـنـوتِ تـوای ماهنـشـستـهام سر راهت،در انتظارِ نگاه
ازآن زمان که گدایم به درگهت،شاهم الا که وعـدۀ حـقّـی،ظهور تو معهـودمسیـرِسـبز نـیایـش به جـمعۀ موعـود به جزوصال توهرگزنخواهم ازمعبودتویی زنالـۀ أمَّـنْ یُجـیبِ مـن مقـصود خوشمکه سوی توافتاده مقصد وراهم سـرور دیـدۀ غـمـدیـدهام شدم از دستدوباره بُغض من و جمعهها به هم پیوست مـنم وَقـافـیـههای شـده اسیـرشکـستگسسته ازهمه پیوند وبا غم تونشست بهراه عـشق خودت کن همیشه آگاهـم برای صدقِ سخن برتوآورم دو گواهدلیکه سوخته ازهجر و دیدگانِ به راه اگر چـه توشـه ندارم به غیـر بارِگناهبرای عاشق دل خسته کوبه جزتوپناه خلاف عاشقی است از تو جزتورا خواهم شد ازفراق توبدر وجود من چوهلالبه هجرروی توتا کی بهسربَرَم به ملال چقـدر در طلبت شد ز دیده اشک زلالبه عشق روی توتا کی زنم بهحافظ فال قـرار قـلـب غـمـیـنـم نــیـامدی مــاهـم بیا که صحبت سقا و مشک و دیده شدهکنـارنهـروشـریعه یکـی خمیـده شده دو دست ساقی عطشان زتن بریده شدهسری ز ضرب عمود عدو دریده شده شـبـیه صبح و شب تو اسـیـراین آهـم